رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
به بهار گفته ام سراغ شهر من نیاید، من بی تو با بهار کاری ندارم زمستان این جا هم با یاد تو خوب است....
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 30 شهريور 1391
| 1:3 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |